دنیای من و هستیم

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 52
بازدید هفته : 53
بازدید ماه : 116
بازدید کل : 186978
تعداد مطالب : 98
تعداد نظرات : 1251
تعداد آنلاین : 1

دوست دارم اسیسم
کد موس


 
lonely

after many time...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب

شنبه 9 آبان 1394برچسب:, توسط sogand



من بعد از سالها....

وااااااااااااااااااااااااااااای سلام......حال شما.................خنده

دلم براتون یک ذره شده.تقریبا نزدیک یه ساله که نبودم.دیگه این دانشگاه جد آبادم رو جلو چشامون اورده.خدارو شکر رسیدیم ترم آخر.این لیسانسم بگیریم بذاریم در کوزه آبشو بخوریم ببینیم چقدر گواراست.شماها چطورین؟؟؟؟ چه خبر؟؟؟؟؟؟؟؟زبان درازی


سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط sogand



ظهوریدم باز...

وااااااای سلام دوستای گلم خوبین؟

دلم براتون یه ذره شده.این درسای بی صاب شده که پا گذاشتن بیخ خرم و اصلا وقت ندارم.الانم که ترم تابستونه دارم هرروز تا عصر دانشگاهم و جد آبادم جلو چشام اومده دور از جون شماها.تازه اینهمه درس آدم میخونه الکی.

دوستان عزیز بهم مشاوره میدید لطفا؟
به نظرتون بعد از این که  لیسانسم رو گرفتم
رخت چرکای مردم رو بشورم یا رستوران تی بکشم !?!?

کلا دقت کردم ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺟﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗﺎ “ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ” ﺑﮕﯿﺮﯼ ، ﻓﻮق ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﻣُﺪ میشه ؛
ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺟﺮ ﻣﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﻓﻮﻕ ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﺑﮕﯿﺮﯼ ، “ﺩﮐﺘﺮﺍ” ﻣُﺪ ﻣﯿﺸﻪ ؟واالا.....

 ماه رمضونم که  گذشت ، کسی افطار دعوتمون نکرد که هیچ ،کسی هم در این خونه رو نزد یه آش کشکی شعله زردی ،اصن هیچی !ملت دین و ایمونشون سست شده واقعا.

یه دوست دارم ی پسر داره خفن بامزه.یعنی عشقمه ها.اما تنها مشکلم باهاش اینه که این فسقل 3 ساله انگار کنترات گرفته منو فقط ضایع کنه.رفتم خونشون داشتم عکساشو میدیدم الکی گفتم اااهههه این پسره چقد زشته!نه گذاشت نه برداشت با پشت دست زد تو دهنم.چند شب بعدش رفتیم پارک.این عاشق پفکلیه.هی میگفت من پپلی میخوام.میگفتیم بابا نیومده آقاهه که.حالا نمیدونم اون چراغای گاری دستی رو از کجا دیدیده خووو.سرمو گرفته وداد میزنه توررررریی.اونژاشت.(کوررری.اونجاست)هفته پیش رفتیم باغ ساعت 11 شب تا سحری اونجا بودیم.همه میرفتن تو استخر شنا میکردن.آبش زیاد بود من نرفتم فقط لب استخر پاهامو تکون میدادم.این جقله بچه داد میزنه:خووووووووو هشتم تردی.برووووو.(خووو خستم کردی)دیشبم که پدر همه رو در اورد که میز تحریری میخوام.براش خریدن.رفتیم بذارنش خونه.آقاااااااااا شرفمونو برد تو خونه بس که گریه کنه.هی میگفت: میتام مشتامو بنویشم.آخه بچه تو درست کجا بود.خلاصه با هر مکافاتی بوده آروم شد.نشستیم خواستیم پفک بخوریم میگم:عcیزم یکی بده.میبینم برش داشته میگه:اینا داروئه. من   بقیه

حالا بقیه شاهکاراشو بعدن براتون میگم.

امروز بازم کلاس رو دو در کردیم نرفتیم .هفته آینده جلسه آخره ما هنو یه یه بارم سرکلاسش نبودیم.گفتم میمونم خونه امروز سابی میخوابم و بعد کارامو میکنم اما...کلا يه روزايي هست كه يهو قصد مي كني اتاقتو مرتب كني...همه ي وسايلتو كه مي ريزي بيرون تازه ميفهمي چه غلطي كردي.

این شد که تصمیم گرفتم بیام آپ کنم بهتره مگه نه؟؟؟؟؟؟؟

الان دارم آمین حبیبی گوش میدم هی میگه:این عیدو نمیخوام.

لامسب انگار روزه نبوده ببینه ما تو این گرمای 50 درجه چه زجری کشیدیم پیاده رفتیم دانشگاه و اومدیم.

اینم عکس همون عشقم که همش ضایعم میکنه.البته این عکسش در وقت گردش و در چادر گرفته شده

 


پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:, توسط sogand



سلام

واقعا واقعا واقعا متاسفم از اینکه این همه مدت آپ نکردم.باور کنین اصلا وقتش رو ندارم.امتحانام شروع شده و هنوز پروژه هامم انجام ندادم.

بازم متاسفم که وقت ندارم حتی جواب کامنتای شما دوستای گلم رو بدم.

بذارین امتحانام تموم شه(البته باید برام دعا کنین همه رو 20 بشم هاااا!)قول میدم جبران کنم.

فعلا


یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط sogand



ذوق مرگ.....

سلام به همه

الان آتلیه پرستو هستم.ازاینجا صحبت میکنم.بعد از2ماه اومدم بگم وجود دارم و فقط این لوکس بلاگ نذاشته مطلب بذارم.فعلا حرفی ندارم از ذوق...

راستی..خاله جونم تولدت مبارکککککککککککک

خدایا

 

از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار.

نگاهی ،

یادی ،

تصویری ،

خاطره ای

برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد

روزی چقدر عاشق بودیم


دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط sogand



کسی میدونه چرا لوکس بلاگ مدتیه خرابه؟نمیذاره مطلب بذارم

چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, توسط sogand



برگشتم...عمه شدم...نقره داغ...

سسسلللللااااااامممممم به بروبچ.یه عالمه دلم براتون تنگ شده.چه خبرا؟وای این مدت که نمیشد بیام داشتم دق میکردم.با امتحانات چه کردید؟

خدارو شکر که من همه رو پاس کردم و به گفته مدیر گروهمون الان یکی از نوابغ دانشگاه به حساب میام.سفر مشهد هم واقعا فوق العاده و عالی بود.بخصوص با دوستای گلم.اینقده بهمون خوش گذشت که نگو.فقط کاش رز هم بود.انشالا قسمته تک تکتون بشه برید امام رضا.

2:30 شب رسیدیم وطن.رز گلم صبح اومد پیشم.واقعا لذتبخش بود.کلی درمورده بچه حرفیدیم.چون نی نی دوست داشت رز جونم و غافل از اینکه.....

بچه ها من عمهههههههههههههههه شدم.رز جونم،زن داداشه نازم 1 ماه و نیمشه الان.وقتی شنیدم اینقد خوشحال شدم که میخواستم از اعماق اتم های بدنم جیغ بزنم.ولی کی حالا تا 9 ماه صبر کنه؟؟؟

4شنبه پیش عروسی پسر عمو بود.رفتم آتلیه پرستو اینا عکس گرفتم البته با عجله.پروا سرویس سنگ گردبند ایناشو که برای تولدش هدیه گرفته بود چون همرنگ لباس بود بهم داد تا خوشگلتر بشم.فقط گفت حواست باشه دست میزنی دسبندش باز میشه.آقا من حتی به دست زدن و تالار هم نرسیدم.تو راه آتلیه تا ماشین افتاد.یعنی تمام عروسی اعصابم داغون بود.بعد از تالار هم ادامه عروسی خونه ما برگزار شد چون حیاطش بزرگ بود.با رز جون اینا تو ماشین نشستم.مثلا میخواستم تو مسیر یه ذره حال کنم ناراحتی دستبند از یادم بره.آهنگای داداشی که هیچ کدوم حال نداد که فدای سرتون،به ماشین عروس نتونستیم نزدیک بشیم که هیچ....آخه برادر من چرا دیگه از کارناوال هم جدامون کردی؟هی به داداشم میگم از اینور فلکه رفتن و هی میزدم تو سر خودم که بابا توجه کنین به بنده،هی میگه نه خودم دیدم از اینور رفتن.خلاصه دور باباطاهر رو خوردیم و آخرش که فهمیده اشتباه کرده و ما داریم اون عقب مثه منگلا تک و تنها دست میزنیم و قر میدیم تو ماشین و من هی غر میزدم میگه:چه میدونم خو؟بارم شیشه اس،حواسم پرته! من گفتم:برو بابا انگار تا حالا کسی بچه دار نشده.

ولی عزیزم وقتی تصورش رو میکنم داداشم بابا بشه...عزیزم...چقد بهش میاد...خدایا یه نی نی سالم و خوشکل و از نوع پسر نصیبشون کن.

شنبه رفتم دنبال دستبد سرویس واسه پروا.از شانس مزخرف اصلا اون نوع مروارید نبود.با التماس به فروشنده گفتم یه فکری کن برام.بیچاره تنها سرویسی که داشت رو خراب کرد تا به منه فلک زده کمک کنه.خلاصه 25هزار تومن خرج برداشت.یعنی چنان نقره داغ شدم که کمرم بلند نمیشه از زیر بار این مصیبت.چه کارا که با این 25 تومن نمیشد کرد.

امتحان ترم 6 زبان رو هم امروز دادم.دیگه میرم ترم 7.توی دانشگاه هم یکی از استادای عزیزم که قبلنا باهاش درس داشتم دوباره استادم شده.خیلی خوشحالم.چون از شخصیتش و طرز رفتارش خیلی خیلی خوشم میاد و بهش احترام میذارم.همیشه هم سر کلاساش انگیزه میگیرم.حالام قراره طرز ساخت وب سایت از طریق جوملا رو بهمون آموزش بده.

بچه ها مدتی نبودم اصلا دستم به نوشتن و خاطرات بامزه نمیره.بابته چرت و پرتای امروز معذرت.فقط خواستم بگم وجود دارم.

فردام با هستیم قرار دارم که کادوی تولدش رو بدم.گرچه 1 اسفند تولدش بود و اصلا این وبلاگ بخاطره اون برپا شد اما چه کنم برام جور نمیشد ببینمش.

نظر یادتون نره...

سیماجونم،خاله شدن تو هم مباررررررررررررررررررررک.

تنهایی ریشه تمامی گناهان و درد هاست ؛


 

 

 

چوپان را "تنهایی"دروغگو كرد !!!


سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, توسط sogand



عرضی کوتاه...

سلام به همه

مدونید...

مـــــوز کیلــويي 4000 تــومـــان !!!!!!! یعنی فقط به میــمـون حســـودیمون نشــده بــود که شـــد

امروز رفتم یه محلول پاک کننده چشم بخرم.قبلش به پرستو میگم تا الان هروقت رفتم بخرم هی 1500 روش کشیدن اینبارم لابد...!خلاصه رفتیم وگرفتم و خواستم حساب کنم میگم چقد تقدیم کنم؟میگه:قابل ندره 8000 تومن.گفتم بابا چه خبره؟هنوز 2ماه نشده که خریدم 5500.طرف میگه: هوووووووووووووووووووووووووووووووووووو خودت میگی 2 ماه پیش،قیمتا روزانه عوض میشن.منم که قیافم این جوری دیگه.مجبوری خریدم.

 

دیروز خونه مادربزرگم جمع بودیم.دختر داییم داشت شال گردن میبافت واسه کار عملی مدرسه شون.منم که عشق بافتن،زنداییم یادم داد و شروع کردم بافتن.2 ردیف من بافتم یه ردیفم دختر داییم،بعدش مامانم 4 ردیف شکافت و کلی استعدادامونو زیر سوال برد.

راستی خداروشکر 5شنبه امتحانام فینیش شد.نصف گوشت تنم ریخت.واسه یه امتحان جوگیر شده بودم تقلب کنم.کرم تقلب افتاده بود تو جونم.گفتم بذار منم یه بار تو عمرم تجربش کنم.خلاصه با بروبچ جای درس خوندن وقتمونو صرف نوشتن برنامه های c++ بصورت ریز مولکولی نوشت، کردیم.من چفت کردم به لایه مانتوم و پرستو تو آستین پالتوش و بقیه...خلاصه...رفتیم سر امتحان دیدیم زرششششششک.حتی یه برنامه هم از تو جزوه نیورده.4 سوال اورده 4 نمره.اینقد سخت که همه هنگ کردن.بیشتر بچه ها پاشدن و حذفش کردن درس رو.مراقب کمی بعد بهم گفت روکدوم سوال موندی؟ گفتم 4.گفت:از دوستات کسی نوشته گفتم:آره این دوست بغلیم میدونه تقریبا.گفت:خوب ازش بپرس.یعنی من کف کرده بودم.فکر کردم شوخی میکنه بعد فهمیدم راس راسی گفته.پشت سریم گفت من تو کتابی اینو دیدم.مراقبه گفت:کتابه باهاته؟ دوستم:آره. مراقب:بازش کن از روش بنویس. دوستمم راحت نوشت.دوباره مراقب گفت:سوال 3 رو نوشتی؟ گفتم آره. یه چک نویس داد دستم گفت:رو این بنویسش.وقتی نوشتم داد دست بچه های دیگه.خلاصه یکککککککک امتحان خفنی بود که نگو.مشورتی هم نشد کامل بنویسیم.وقتی اومدیم برگه هارو تحویل بدیم راقبه گفت:نرین به کسی بگین برام شر درست کنین.چون همتون روی امتحان اعتراض داشتین اینکارو کردم.مام همه گفتیم بابا دمت گرم....

4شنبه از 8 صبح بچه ها اومدن خونمون درس بخونیم.این پرستو یعنی نشده بیاد خونمون و چیزی نریزه رو فرش. اینبار که خونمونو در برابر تمامه مایعات مصون کردم از دستش با خودکار یهو یه خط گنده رو شلوارم کشید.یعنی باید یه فکریم با جامدات کنم از دستش.کم کم هوارم باید ازش بگیرم و وقتی اومد خونمون اینجور حبسش کنم

آهان!اینهمه حرف زدم که بگم 21ام میرم مشهد.چون17 تا 20بهمن انتخاب واحدمونه واسه همین تاریخ رفتنمون عوض شد.

نظریادتون نره.........


شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, توسط sogand



دوباره طلبیدم...

یه خبر که خودم دارم برای رخ دادش لحظه شماری میکنم اینه که 14 بهمن دارم با دوستای عزیزم میرم مشهد.یعنی باورم نمیشه که امام رضا دوباره طلبیده باشدمون. اینقد خوشحالم که اندازه نداره.اولش نمیخواستم برم اما پروا اصرار کرد و بخاطر اینکه روحیش کمی عوض شه تصمیم گرفتیم بریم.(آخه بیچاره با این سرکار رفتن و استرس امتحانا باباش دراومد)

رز جونم کاش اینبار که دارم با دوستام میرم توام بودی تا بیشتر از چیزی که چندماه پیش لذت بردیم از باهم بودن لذت ببریم.

دیروز اولین امتحانم رو دادم.کلا 8 دقیقه سر جلسه نبودم.در عرض 2 دقیقه جواب 40 سوال رو دادم و 6 دقیقه اضافه رو منتظر برگه بودم تا بیارن امضا کنم.مراقب و حراست امتحانا کفشون بریده بود که چه زود اومدم بیرون.امروز خبر رسید که نمره منو پرستو و پروا و اون دوست جونم 20 شده.

یعنی خداجون میشه ببینم الگوریتم و شی گرا  و گسسته هم 20 بشم؟

هفته ای که پیش رو دارم یکی از سختترین هفته های زندگیمه و سختترین امتحانای عمرم رو باید جواب گو باشم.برام دعا کنید موفق بشم.

12 بهمن امتحانم تموم میشه.14 بهمن هم که میرم مشهد واسه یه هفته.امیدوارم فرصت بشه دوباره بیام و بهتون سر بزنم قبل از رفتنم وگرنه دیدار ما باشه 20 بهمن به بعد.

از همه دوستای گلم که تولدم رو تبریک گفتن و این مدت سر زدن بهم خیلی خیلی مرسی و شرمنده که فرصت ندارم جواب کامنتاتون رو بدم.جبران میکنم حتما البته بعدا.

دعا و نظر فراموش نشه


سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, توسط sogand



تولدددددددددددم مبارک....هوررررررررااااااااااا

سلام به همه...

اول یه کف مرتب به افتخارم بزنین...........

اینم کیک ...نوش جان...اينم كيك تولدت گلكم.

امروز تولدمه گرچه دیگه الام داره ساعت 12 شب میشه و باید بگم دیروز تولدم بود..حالا...

از یک ماه پیش که بروبچ دارن بهم تبریک میگن.دیشبم بعد از ساعت 12 که شد 14 دی، دیگه گوشیم داشت منفجر میشد از مسیج تبریک تولد، مموریم که پر شده بود.کفم بریده بود حسابی.یعنی چقدر حال میده آدم بفهمه این همه آدم هستن که روز تولدش رو بخاطر دارن.تا الان کلی هم کادو از مامانی و داداشیا و دوستام گرفتم که عاشق تک تک کادوها هستم.الانم که مامانیه طاها جونم یه کادو خیلی خوشمل بهم داد.البته قشنگترین کادوش اومدنه خودش بود که روی ماهشونو دیدم.

کادو گرفتنم حالی میده که نگو.ولی.....دیروز منو پروا کلی گریه کردیم که داریم پیر میشیم شده 21سالمون.(البته پروا 1ماهی تقریبا از من بزرگتره)

امروزم با دوستام رفتیم از صبح تا 5 عصر درس خوندیم.(ببینین چه بچه های خوبی هستیم.روز اربعینم درس میخونم)یه کتاب هم از اونا هدیه گرفتم که از خوشحالی داشتم دیوونه میشدم(آخه خیلی دنباله اون کتابه گشته بودم)

البته ضدحالم این بود که پروای بیچاره سرکار باید میرفت و باهامون نبود.(آخه روز اربعین هم دست از سر دوستم نباید بردارین؟)پرستو هم که اراکه.خوش به حالش تو برفاست.

خلاصه ....... تولدم مبارک

آهان یادم رفت.....رز گلم ببخشید که نتونستم بیام  روی ماهتو ببینم.خودت که میدونی این امتحانا خیلی پدر درآرن.


پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:, توسط sogand