سلام بر همگی.احوالاتتون چطوره؟میخوشین یا میغمین؟من که خودم نمیدونم شادم یا غمگین؟یعنی این هستی نمیذاره یه آب خوش از گلوم پایین بره.
بچه ها ممکنه دیگه آپ نکنم ومنو نبینین آخه میخوام برم خودمو بکشم از دست هستیم.اینقده دلم ازش خونه که نگو.نظرتون چیه اگه خودمو بکشم؟دیگه نمیخوام تو خواب و بیداری ذهنمو درگیر کنه.!کاش یه فراموشی میگرفتم!
خوب ولش چون نمیخوام شماها ناراحت بشین بریم سراغ...
تواین پست فقط وفقط از کلبه عشق تشکر میکنم چون دلخور شده بود چرا اسمشو ننوشتم تو پست قبلی.دوستای مهربونم من که گفتم ببخشید اگه کسی فراموشم شده.امااز همتون ممنونم.
میسسسسسسسسسسسسسسسسی از این همه عاشقانه هایی که واسم میذارین
دیشب رفتیم بله برون عموم.البته 2روز قبلش باهاشون رفتم خون آزمایش و از اونجایی که عموم هوله دیشب بله برون بود.همه خونه پدربزرگم اینا جمع بودیم.یه دخترعمو کوچولو(بچه همون عمو کوچیکمه)دارم که 2سال و نیمشه.اینقد دیشب رقصید که نگو.هی میگفت:میکایم بلیم هونه ی الوس مامان بسلگم نمیبلیم(ترجمه:میخوایم بریم خونه عروس مامان بزرگم نمیبریم)خلاصه بایه لشکر راه افتادیم.خونه عروس که رسیدیم بیچاره ها کلی تعجب کردن اینهمه آدم دیدن(تازه نصفی از بروبچ که شامل دختر عمه هام اینا میشه نیومدن)منم چون 2طرفه بودم رفتم.بعد احوال پرسی و تعارف بیخودی تیکه پاره کردن بالاخره توانستیم به زمین گرم بخوریم،ببخشید منظورم اینه که بشینیم.تا رسیدم عروس(خواهر زن داداشم)گفت:تورو خدا بیا بشین پیشم.این نی نیمون هم که یه جا نمینشست من بدبختم بااون همه تیپی که زده بودم باید دنباله اون وروجک میدوییدم.بالاخره مهریه تایین شد.بهش یه سکه و پارچه خشمل هم دادیم.اما چند مین بعد با صحنه ای مواجه شدم که دهنم اینطوری مونده بود...
هر کی داشت برای خودش حرف میزد.انگار این عمه هام وزن عموهام صدساله همو ندیدن.2به2 داشتن واسه هم خاطره تعریف میکردن.انگار نه انگار که اومدیم...!هی که نگاشونم میکردی از رو نمیرفتن.منو مامانمو زن داداشمم شروع کردیم به حرفیدن با عروس تا احساس تنهایی نکنه.آخرش که دیدیم فایده نداره اینا هنوز دارن فک میزنن مامانم به همه گفت که دیگه پاشیم بریم.قبل رفتن به زور چندتا عکس از عموونامزدش گرفتم.این عمومم کلی رفته بود رو مخمون.موقع رسیدن کلی باهاش دعوا کردیم تا گل رو گرفت موقع اومدن خفمون کرد تا عکس بگیره.آخرش نفهمیدم اومدیم بله برون یا فک زنون،عموم هوله یا کم روئه،عاشقه،فارغه چیه؟ماکه نفهمیدیم.
بچه هااین عروس تازمون رو امروز میخواستم بکشم.دیشب اومده بود خونه داداشم.صبحی بلند شده بود تخم مرغ درست کنه دست نی نیمون رفته بود تو ماهیتابه.عین یه کباب برشته شد.الهی عمش بمیره براش اینقد گریه کرد که به هق هق افتاد.کلی تو خیابون دورش دادم تا کمی آروم شه(حال میکنین چه عمه ی خوبیم)بعدش زن داداشم کلی التماس کرد که چیزی به داداشم نگیم آخه هممون رو فیتیله پیچ میکرد اگه میفهمید.حالا بشنوین ازدروغایی که سرهم کردیم:
رخت خواب هارو همه پهن کردیم رو زمین که یعنی ما تا الان خواب بودیم حالا ساعت چنده 12:30ظهر!ماهیتابه و ظرفارو شستن که یعنی ما چیزی نخوردیم.بچه روهم خوابوندیم.بعدش زن داداشم دست پیش رو گرفت که پس نیفته تا داداشم اومد خونه بهش گفت:چرا دیشب حواست بهش نبوده انگار دستشو کرده تو چایی!
قیافه داداشم برافروخته و آماده تا هممون رو یه فصل کتک بزنه اما واسه اینکه مامان زن داداشم بود فقط به چندتا فریاد اکتفا کردوگفت:خودتونید.این سوختگی تازه اس و.....!بعدش داداشیم گریه کرد واسه نی نی ورفت بیرون.
من بهشون گفته بودم میفهمه خودشون قبول نکردن.الان هم مامانم،زن داداشم،عروس،عموم واون زن عموم رفتن خرید و تاکنون برنگشتن اما ازشون قول گرفتم بیان اینجا ببینم چی خریدن آخه من نخود هر آشیم.
راستی فردام عقدکنونه البته اگه مثه دیشب فک زنون نباشه.
حالا بریم واسه" پـَـــ نــه پـَــــ "
نه صبر کینین همین الان یه خرابکاری کردم.از بس گرم نوشتن بودم یادم رفته بود سیب زمینی گذاشتم بپزه یه بوی سوختگی خونه رو برداشته که نگو.رفتم میبینم آب تماما بخار شده و سیب زمینی ها...!پ نه پ فکر کردی نسوختن!خدا کنه تا مامانم بیاد این بوی سوختگی از بین بره!
خوب حالا بریم" پـَـــ نــه پـَــــ "
پسره اومده خواستگاریم میگم من الان می خوام درس بخونم می گه یعنی چند سال دیگه می خوای ازدواج کنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ 10 دقیقه صبر کنی این صفحه رو بخونم درسم تموم میشه
یارو نشسته کنار خیابون نوک دماغش چسبیده به زمین. دوستم میگه : معتاده؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخواد انعطاف بدنشو به رخ بکشه
بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخایم همین جوری ولش کنیم اسمش بشه نیـــــو فولدر
با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش می کنیم
حالا بپرین برین ادامه مطلب...
ادامه مطلب
|